داستان های کوتاه

داستان های اموزنده, داستانهای عاشقانه،داستانهای تکان دهنده،حکایت های قدیمی و ....

داستان های کوتاه

داستان های اموزنده, داستانهای عاشقانه،داستانهای تکان دهنده،حکایت های قدیمی و ....

ماجرای یک عشق واقعی!

دوستی می گفت
خیلی سال پیش که دانشجو بودم، بعضی از اساتید عادت به حضور و غیاب داشتند
تعدادی هم برای محکم کاری دو بار این کار را انجام میدادند، ابتدا و انتهای کلاس ، که مجبور باشی تمام ساعت را سر کلاس بنشینی.
هم رشته ای داشتم که شیفته ی یکی از دختران هم دوره اش بود.
هر وقت این خانم سر کلاس حاضربود، حتی اگر نصف کلاس غایب بودند، جناب مجنون می گفت:
... استاد همه حاضرند!
و بالعکس، اگر تنها غایب کلاس این خانم بود و بس، می گفت:
استاد امروز همه غایبند، هیچ کس نیامده!
در اواخر دوران تحصیل ازدواج کردند و دورادور می شنیدم که بسیار خوب و خوش هستند.
امروز خبردار شدم که آگهی ترحیم بانو را با این مضمون چاپ کرده است:

""هیچ کس زنده نیست ... همه مردند""
نظرات 11 + ارسال نظر
اعظم دوشنبه 8 اسفند 1390 ساعت 09:24

ممنون خیلی به دلنشین بود
آخر و عاقبت عاشقهای واقعی جداییه

خورشید خانم سه‌شنبه 16 اسفند 1390 ساعت 19:02 http://safireghalam@yahoo.com

سلام خیلی متاثر شدم. راستی سایت زیبایی دارید بنابراین سایتتان را لینک کردم ، خوشحال می شوم به وب من نیز سری بزنید و نظر دهید و در نهایت و در صورت تمایل لینکم کنید.

سلام
ممنون
لینکتون رو قرار ندادید!

خورشید خانم چهارشنبه 17 اسفند 1390 ساعت 11:25 http://safireghalam@yahoo.com

سلام منظور شما این هست که شما را از پیوند وبلاگم پاک کنم اگر اینطور می خواهید و از وبلاگ اینجانب خوشتان نیامد من اصراری ندارم .

نه
منظورم این بود که لینک وبلاگتون رو قرار ندادید
آدرس وبلاگتون چی هست

خورشید خانم پنج‌شنبه 18 اسفند 1390 ساعت 23:44 http://safireghalam.blogfa.com

سلام safireghalam.blogfa.com

ماندانا سه‌شنبه 23 اسفند 1390 ساعت 12:34

سلام
خیلی ناراحت کننده بود
متشکر از وبلاگ زیباتون

تنها دوشنبه 29 اسفند 1390 ساعت 23:48

موفق باشی

parastoo چهارشنبه 30 فروردین 1391 ساعت 12:06 http://par666

خیلی عالی بود..واقعا واسه چنددقیقه جاخوردم...

sahara یکشنبه 18 تیر 1391 ساعت 13:45

خیلی قشنگ بود.

سیما عظیمی چهارشنبه 21 تیر 1391 ساعت 19:49 http://rsima. blogfa. com

خول [:S006: نه ببخشید عالی بود

طنز و آموزش دوشنبه 9 مرداد 1391 ساعت 16:33 http://mmf90.blogfa.com

سلام آقا سعید وبت خیلی قشنگه مخصوصا این داستانش به وب منم سر بزنید خوشحال می شم

نیلو چهارشنبه 6 آبان 1394 ساعت 20:15

سعید جون خواهش میکنم داستانهای عاشقانه ای که اخر عاقبتش جدائی نباشه بذارید. من که اشکم در اومدممنون خییییییییییییییییییییییلی مهشرهعشق یعنی نوعی مرگ

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد