خاطرات یک زن خانه دار:
اولین باری که برای بچه ها خوراک جگر درست کردم هیچ وقت یادم نمی ره.
غذا رو کشیدم و بچه ها و شوهرم را برای خوردن شام صدا زدم، پسر کوچکم غذا را بو کرد و اخم هایش رفت توی هم… دخترم هم با غذایش بازی بازی می کرد ولی حاضر نبود لب بزنه.
به بچه ها گفتم:
“ممکنه بوی خوبی نده اما خیلی خوشمزه است، یه کوچولو امتحان کنید… اصلا می دونید اسم این غذا چیه؟ یه راهنمایی می کنم بهتون… باباتون گاهی منو به همین اسم صدا می زنه.”
ناگهان چشمهای دخترم گشاد شد، به برادرش سقلمه زد و گفت:
“نخور! نخور! تاپاله است
سلام دوست من . معمولا اکثر نوشته های وبلاگت را می خوانم و از آن لذت می برم ولی از آنجا که نمی توانم برای همه ی آنها کامنت بگذارم ، در اینجا و برای یک بار از حسن انتخاب و زحماتت تشکر می کنم . موفق و پیروز باشی
سلام
متشکرم مهدی جان
نظر باعث دلگرمی من هست
میبوسمت
سعید
تو را خدا بهم امتیاز بده

اگه بهم امتیازبدی ممنونت میشم
راستی تو صفحه دومم هستم