داستان های کوتاه

داستان های اموزنده, داستانهای عاشقانه،داستانهای تکان دهنده،حکایت های قدیمی و ....

داستان های کوتاه

داستان های اموزنده, داستانهای عاشقانه،داستانهای تکان دهنده،حکایت های قدیمی و ....

این خرسه تو گوش این آقا چی میگه؟!

سال ها پیش دو دوست همسفر شده بودند از کوهها و دشتها گذشتند تا به جنگلی پر درخت رسیدند کمی که در جنگل پیش رفتند صدای خرناس یک خرس قهوه ایی بزرگ را شنیدند صدا آنقدر نزدیک بود که آن دو همسفر از ترس گیج شده بودند یکی از دوستان از درختی بالا رفت بدون توجه به دوستش و اینکه چه عاقبتی در انتظار اوست دوست دیگر که دید تنهاست خود را بر زمین انداخت چون شنیده بود خرس ها با مردگان کاری ندارند . خرس که نزدیک شد سرش را نزدیک صورت مسافر بخت برگشته روی زمین کرد و چون او را بی حرکت دید پس از کمی خیره شدن به او راهش را گرفت و رفت . دوست بالای درخت پایین آمد و به دوستش که نشسته بود گفت آن خرس به تو چه گفت ، چون دیدم در نزدیکی گوشت دهانش را تکان می دهد ..... دوست دیگر گفت : خرس به من گفت که با دوستی همسفر شو که پشتیبان و یاورت باشد نه آنکه تا ترسید رهایت کند ! و آن دو همان جا از هم جدا شدند. به قول حکیم ارد بزرگ : دوستی تنها برآیند نیاز ما نیست، از خود گذشتگی نخستین پایه ی دوستی است.

تعمیر و نگهداری از کاخ سفید بصورت یک مناقصه مطرح شد(طنز)

تعمیر و نگهداری از کاخ سفید بصورت یک مناقصه مطرح شد.* یک پیمانکار آمریکایی، یک مکزیکی و یک ایرانی در این مناقصه شرکت کردند. پیمانکار آمریکایی پس از بازدید محل و بررسی هزینه ها مبلغ پیشنهادی خود را ۹۰۰ دلار اعلام کرد. مسؤل کاخ سفید دلیل قیمت گذاری اش را پرسید و وی در پاسخ گفت: ۴۰۰ دلار بابت تهیه مواد اولیه + ۴۰۰ دلار بابت هزینه های کارگران و… ۱۰۰ دلار استفاده بنده. .. پیمانکار مکزیکی هم پس از بازدید محل و بررسی هزینه ها مبلغ پیشنهادی خود را ۷۰۰ دلار اعلام کرد. ۳۰۰ دلار بابت تهیه مواد اولیه + ۳۰۰ دلار بابت هزینه های کارگران و… +۱۰۰ دلار استفاده بنده. .. اما نوبت به پیمانکار ایرانی که رسید بدون محاسبه و بازدید از محل به سمت مسؤل کاح سفید رفت و در گوشش گفت: قیمت پیشنهادی من ۲۷۰۰ دلار است!!! مسؤل کاخ سفید با عصبانیت گفت: تو دیوانه شدی، چرا ۲۷۰۰ دلار؟! پیمانکار ایرانی در کمال خونسردی در گوشش گفت: .. آرام باش… *۱۰۰۰ دلار برای تو…… و ۱۰۰۰ برای من ……. و انجام کار هم با پیمانکار مکزیکی.* و پیمانکار ایرانی در مناقصه پیروز شد

درگیری مایکل جکسون با پسر پادشاه بحرین بر سر ایران


عبدالله عبداللطیف که مسئولیت چندین بار پذیرایی از مایکل جکسون (سلطان موسیقی پاپ آمریکا / ۱۹۵۸- ۲۰۰۹) در هنگام اقامت او را در بحرین بر عهده داشت هم اکنون در اسپانیا زندگی می کند . او از آغاز درگیری مایکل جکسون و پسر دوم پادشاه بحرین می گوید : مرحوم مایکل جکسون با شیخ عبدالله بن حماد آل خلیفه روابط گرم و صمیمانه ایی داشتن قرار بود مایکل جکسون چندین آهنگی که پسر پادشاه ساخته بود را بخواند .

شب پیش از آخرین سفر مایکل به بحرین ، پسر شاه به ویلای محل اقامتش آمد حالت طبیعی نداشت و کاملا مشخص بود مشروبات الکلی زیادی مصرف کرده است . سه زن بدکاره همانند همیشه همراهش بودند پسر شاه دستان مایکل را گرفته بود می گفت بیا تا برقصیم و مایکل فقط تماشایش می کرد و البته می شد تعجب را در چشمانش دید . پسر شاه می رقصید چندین میز و صندلی وارونه شد و جام های شیشه ایی بسیاری بر روی زمین افتاد و شکست . مایکل جکسون از ویلا بیرون رفت . پسر شاه بر روی مبلی ولو شد ساعتی که گذشت شیخ عبدالله بن حماد آل خلیفه به مایکل جکسون گفت : می خواهی کجا بروی ؟ جایی بهتر از اینجا هم هست ؟

آقای جکسون نگاهی به ظاهر آشفته و به هم ریخته پسر شاه کرد و گفت : بله هست .
پسر شاه صورتش را جلو آورد و گفت : کجا ؟
مایکل جکسون هم مختصر گفت : ایران
شیخ عبدالله بن حماد آل خلیفه غضب ناک شد و پرسید : ایران ؟!
مایکل جکسون سرش را به جهت تایید تکان داد و این جمله حکیم ارد بزرگ را گفت : ایران سپیده دم ، تاریخ است .
پسر شاه عصبانی شده بود اما چیزی نمی گفت .
مایکل جکسون رو به من کرد و در حالی که با دستش پسر شاه را نشان می داد گفت : از ایران برای این آقا صحبت کن ، همان چیز هایی که به من می گفتی .
آقای جکسون نمی دانست با این جمله اش ، من مجبور می شوم برای همیشه از ترس خاندان آل خلیفه کشورم را رها کنم . فردای آن روز پنهانی بحرین را ترک گفتم . از بانکیم ثانکی وکیل پسر شاه شنیدم که پس از آن شب دیگر روابط مایکل جکسون و عبدالله بن حماد آل خلیفه درست نشد و در نهایت به دادگاه و شکایت از سوی پسر شاه انجامید . مایکل جکسون تمام آهنگ های او را پس فرستاد و گفت من بر روی این آهنگ ها کار نمی کنم .
در چندین سفری که مایکل به بحرین داشت من برایش از ایران ، سرزمین اصلی بحرینی ها سخن گفتم از مشاهیرش و مکانهای تاریخی اش ، برایش جملات حکیم ارد بزرگ و از اشعار حکیم فردوسی می گفتم . مایکل جکسون به من چندین بار گفت : تو مرا عاشق ایران کردی .
sina22h.blogfa.com/