داستان های کوتاه

داستان های اموزنده, داستانهای عاشقانه،داستانهای تکان دهنده،حکایت های قدیمی و ....

داستان های کوتاه

داستان های اموزنده, داستانهای عاشقانه،داستانهای تکان دهنده،حکایت های قدیمی و ....

علم بهتر است یا ثروت

معلم، شاگرد را صدا زد تا انشاء‌اش را درباره علم بهتر است یا ثروت بخواند. پسر با صدایی لرزان گفت: ننوشتیم آقا..! پس از تنبیه شدن با خط کش چوبی، او در گوشه کلاس ایستاده بود و در حالی که دست‌های قرمز و باد کرده‌اش را به هم می‌مالید، زیر لب می‌گفت: آری! ثروت بهتر است چون می‌توانستم دفتری بخرم و بنویسم !
نظرات 3 + ارسال نظر
سیما سه‌شنبه 22 شهریور 1390 ساعت 23:19 http://mehraboon.blogsky.com

اووووه َ چقد دلم سوخت
واقعا زیبا بود َ حقیقتی که همیشه در جریانه
ای کاش روزی برسه که قلبای پاک ادما کمک کنه به با هم موندنا
خودتون داستان نویس هستین سعیدخان؟

سلام
نه من فقط خاطرات شخصی خودمو برای خودم مینویسم
این داستانها اغلب داستانهایی هست که تو اینترنت خوندم و خوشم اومده و ایجا گذاشتمشون

سیدحسن علوی دوشنبه 7 فروردین 1391 ساعت 11:49

بنده رو یاد شعری از سیمین بهبهانی انداخت با عنوان ((فعل مجهول)) {{بچه ها صبحتان بخیر سلام =درس امروز فعل مجهول است // فعل مجهول چیست؟میدانید؟=نسبت فعل ما به مفعول است//دردهانم زبان چو آویزی در تهیگاد زنگ می لغزید =صوت ناسازم آنچنان که مگر =شیشه برروی سنگ می لغزید// ساعتی داد آن سخن دادم =حق گفتار را ادا کردم //تا ز اعجاز خود شوم آگاه=ژاله را زان میان صدا کردم// ژاله ازدرس من چه فهمیدی؟ پاسخ من سکوت بودو سکوت// ده جوابم بده کجابودی؟= رفته بودی به عالم حپروت؟// خنده بچه ها و غرش من = ریخت برفرق ژاله چون باران//لیک او بود غرق فکرت خویش =غافل از اوستاد و از یاران//خشمگین انتقام جو گفتم: بچه ها گوش ژاله سنگین است ؟=دختری طعنه زد که نه خانوم =درس درگوش ژاله یاسین است//بازهم خنده ها وهمهمه ها =تند و پیگیر می رسید به گوش= زیر آتشفشان غرش من = ژاله آرام بود وسرد وخموش// رفته تا عمق چشم حیرانم =آن دو میخ نگاه خیره ی او=موج زن در دو چشم بی گنهش==رازی از رازهای تیره ی او//آنچه درآن نگاه می خواندم = قصه ی غصه بود وحرمان بود//ناله ای کرد ودر سخن آمد=با صدایی که سخت لرزان بود// فعل مجهول فعل آن پدری ست=که دلم را زدرد پرخون کرد=خواهرم را به مشت وسیلی کوفت=مادرم را زخانه بیرون کرد//شب دوش از گرسنگی تا صبح= خواهر شیرخوار من نالید= سوخت در تاب وتب برادر من=تاسحر در کنار من خوابید//درغم آن دوتن دودیده ی من= این یکی اشک بود و آن خون بود//مادرم را دگر نمی دانم=که کجارفت وحال او چون بود....گفت ونالید وآنچه باقی ماند =هق هق گریه بود وناله ی او// شسته می شد به قطره های سرشک =چهره ی همچوبرگ لاله ی او// ناله ی من به ناله اش آمیخت= که غلط بود آنچه من گفتم //درس امروز قصه ی غم توست=توبگو من چرا سخن گفتم //فعل مجهول فعل آن پدری ست= که تورا بی گناه می سوزد= آن حریق هوس بود که دراو=مادری بی پناه می سوزد..... }} موید ومنصور باشید

قلفلف شنبه 2 فروردین 1399 ساعت 14:44

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد