دخترک همانطور که گریه می کرد پاسخ می دهد: «عروسکم گم شده !»
کافکا با حالتی کلافه پاسخ می دهد: «امان از این حواس پرت! گم نشده! رفته مسافرت.» دخترک دست از گریه می کشد و بهت زده می پرسد: «از کجا میدونی؟» کافکا هم می گوید: «برات نامه نوشته و اون نامه پیش منه.»
دخترک ذوق زده از او می پرسد که آیا آن نامه را همراه خودش دارد یا نه که کافکا می گوید: «نه. تو خونه ست. فردا همینجا باش تا برات بیارمش».
کافکا سریعاً به خانه اش بازمی گردد و مشغول نوشتن نامه می شود. چنان با دقت که انگار در حال نوشتن کتابی مهم است! و این نامه نویسی از زبان عروسک را به مدت سه هفته ادامه می دهد؛ و دخترک در تمام این مدت فکر می کرده آن نامه ها به راستی نوشته ی عروسکش هستند...
و در نهایت کافکا داستان نامه ها را با این بهانه ی عروسک که «دارم عروسی می کنم» به پایان می رساند.»
این؛ داستان همین کتاب “کافکا و عروسک مسافر” است. اینکه مردی مانند کافکا سه هفته از روزهای سخت عمرش را صرف شاد کردن دل کودکی کند و نامه ها را – به گفته ی همسرش دورا – با دقتی حتی بیشتر از کتابها و داستان هایش بنویسد؛ واقعا تأثیرگذار است.
«او واقعا باورش شده بود. اما باورپذیری بزرگترین دروغ هم بستگی به صداقتی دارد که به آن بیان می شود.
- اما چرا عروسکم برای شما نامه نوشته؟
این دومین سوال کلیدی بود؛ و او(کافکا) خود را برای پاسخ دادن به آن آماده کرده بود. پس بی هیچ تردیدی گفت:
- چون من نامه رسان عروسک ها هستم!»