داستان های کوتاه

داستان های اموزنده, داستانهای عاشقانه،داستانهای تکان دهنده،حکایت های قدیمی و ....

داستان های کوتاه

داستان های اموزنده, داستانهای عاشقانه،داستانهای تکان دهنده،حکایت های قدیمی و ....

فعل مجهول چیست می دانید؟

بچّه ها صبحتان به خیر...سلام

درس امروز ما فعل مجهول است

فعل مجهول چیست می دانید؟

نسبت فعل ما به مفعول است

 

در دهانم زبان چو آویزی

در تهیگاه زنگ می لغزید

صوت ناسازم آنچنان که مگرـ

شیشه بر روی سنگ می لغزید

 

ساعتی داد آن سخن دادم

حقّ گفتار را ادا کردم

تا ز اعجاز خود شوم آگاه

ژاله را زآن میان صدا کردم

 

ژاله! از درس من چه فهمیدی؟

پاسخ من سکوت بود و سکوت

دِ جوابم بده کجا بودی؟

رفته بودی به عالم هپروت؟

 

خنده ی دختران و غرش من

ریخت بر فرق ژاله چون باران

لیک او بود غرق حیرت خویش

غافل از اوستاد و از یاران

 

خشمگین،انتقامجو،گفتم

بچّه ها! گوش ژاله سنگین است

دختری طعنه زد که نه خانم

درس در گوش ژاله یاسین است

 

باز هم خنده ها و همهمه ها

تند و پیگیر می رسید به گوش

زیر آتشفشان دیده ی من

ژاله آرام بود و سرد و خموش

 

رفته تا عمق چشم حیرانم

آن دو میخ نگاه خیره ی او

موج زن در دو چشم بی گنهش

رازی از روزگار تیره ی او

 

آنچه در آن نگاه می خواندم

قصّه ی غصّه بود و حرمان بود

ناله ای کرد و در سخن آمد

با صدایی که سخت لرزان بود

 

"فعل مجهول" فعل آن پدریست

که دلم را ز درد پر خون کرد

خواهرم را به مشت و سیلی کوفت

مادرم را ز خانه بیرون کرد

 

شب دوش از گرسنگی تا صبح

خواهر شیرخوار من نالید

سوخت از تاب شب برادر من

تا سحر در کنار من نالید

 

از غم آن دو تن،دو دیده ی من

این یکی اشک بود و آن خون بود

مادرم را دگر نمی دانم

که کجا رفت و حال او چون بود

 

گفت و نالید و آنچه باقی ماند

هق هق گریه بود و ناله ی او

شسته می شد به قطره های سرشک

چهره ی همچو برگ لاله ی او

 

نالهء من به ناله اش آمیخت

که غلط بود آنچه من گفتم

درس امروز، قصّهء غم توست

تو بگو،من چرا سخن گفتم؟

 

 

"فعل مجهول" فعل آن پدریست

که تو را بی گناه می سوزد

آن حریق هوس بود که در او

مادری بی پناه می سوزد؟

سیمین بهبهانی

 

چه کسی واقعا خدا را دوست دارد؟

مردی در عالم رویا فرشته ای را دید که در یک دست مشعل و در دست دیگرش سطل آبی گرفته ودر جاده ای روشن وتاریک راه  می رود مرد جلو رفت و از فرشته پرسید:این مشعل وسطل آب را کجا می بری؟ فرشته جواب داد : می خواهم با این مشعل بهشت را آتش بزنم وبا این سطل آب  آتش جهنم را خاموش کنم آن وقت ببینم چه کسی واقعا" خدارا دوست دارد .....؟؟ (( نقل از کتاب دوستی که هیچ وقت نمی میرد))

امام علی (ع) می فرماید:مردم در انجام عبادات سه گونه اند: عده ای ازترس جهنم خدارا عبادت می کنند عبادت اینان مثل اطاعت غلامان است که از ترس شکنجه ارباب کاری را انجام می دهند. عده دیگر به خاطر رسیدن به بهشت خدارا اطاعت می کننداینان  مثل تجارند که برای جلب سود ومنفعت کاری را به انجام می رسانند اما عده ای خدارا فقط به خاطر خدا عبادت می کنند نه از ترس جهنم ونه دستیابی به بهشت ..عبادت این گروه عبادت آزادگان و وارستگان است...

با تشکر از دوست عزیزم سید حسن علوی

یک تشکر ساده

شخصی خواب عجیبی دید او خواب دید که نزدیک فرشته ها شده و به کارهای آنها نگاه می کند...هنگام ورود  دسته ی بزرگی از فرشتگان را دید که سخت مشغول کارند وتندتند نامه هایی راکه پیکها از زمین می آورند باز می کنند و داخل جعبه می گذارند ..مرد از فرشته ای پرسید :شما دارید چه کار می کنید؟فرشته درحالی که داشت نامه ای را باز می کرد گفت:اینجا بخش دریافت است وما دعاها وتقاضاهای مردم از خداوند را تحویل می گیریم.مرد کمی جلوتر رفت .دسته ی دیگری از فرشته ها را دید که کاغذ هایی راداخل پاکت می کنند و توسط پیک به زمبن می فرستند.مرد پرسید: شما چه می کنید ؟فرشته ای با عجله گفت : این جا بخش ارسال است. ما الطاف ورحمتهای الهی را برای بندگان به زمین می فرستیم.مرد کمی جلوتر رفت و یک فرشته را دید که بی کار نشسته است. با تعجب پرسید:شما چرا بیکار ی  وبرای چه در اینجایی؟فرشته گفت: اینجا بخش تصدیق جواب است. مردمی که دعاهایشان مستجاب شده واز الطاف ونعمتهای بیکران خداوند بهره مند شده اند باید جواب بفرستند .ولی عده ی بسیار کمی جواب می دهند.....مرد پرسید :مردم چگونه می توانند جواب بفرستند؟ فرشته پاسخ داد بسیار ساده است ..فقط خدا را شکر کنند....(نقل از کتاب دوستی که هیچ وقت نمی میرد)